
در جنگل چند نفر معدنچی دور آتش نشسته بودند، کوچکترین کسی که در بین آنها بود پسربچه ای بود به نام فدیا. مدتی بود که آتش داشت خاموش می شد و وقت آن بود که همه بروند بخوابند. عمو یفیم از همان دوران جوانی دائم در زمین کندوکاو می کرد و خرده ریزهای طلا را جمع می کرد و بقول معروف برای روز مبادا...
نویسنده: پاول پطروویچ باژوف
مترجم و گوینده: فرنگیس آریان پور