خلاصه داستان گل خنده، گل اخم:
گل خنده به جنگل رفت و با دامنی پر از طلا برگشت! ✨ رازش چه بود؟ او دوازده پیرزن جادویی را در غار پیدا کرد و با مهربانی با آنها حرف زد. خواهرش، گل اخم، که حسادت میکرد، با عجله به همان غار رفت تا سهم خودش را بگیرد. اما او فراموش کرد که «خوشرویی» کلید گنج است، نه «طمع»! عاقبت گل اخم چه شد؟
در این قصه یاد میگیریم:
یاد میگیریم که همیشه خوشرو و خندان باشیم.
میآموزیم که زیباییهای هر فصل را ببینیم و غر نزنیم.
به یاد داشته باشیم که با ادب بودن و تشکر کردن، ما را عزیز میکند.
یاد میگیریم که هر کس نتیجهی قلب مهربان یا بداخلاقی خودش را میبیند.
دعوت از شما
اگر این قصه را دوست داشتید، لطفاً پادکست «روهین کودک» را در
کستباکس،
اپلپادکست،
اسپاتیفای یا هر اپلیکیشنی که ما را میشنوید، دنبال (Subscribe/Follow) کنید. امتیاز دادن (⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️) شما به ما کمک میکند تا بچههای بیشتری این قصههای شب را بشنوند.