
یه جایی توی زندگی
میفهمی
که قراره خودت
خودت رو جمع کنی.
نه با حرفهای قشنگ.
نه با امید الکی.
با واقعیت.
اینکه شاید
هیچکس نیاد دستت رو بگیره.
و این
ترسناک نیست.
این
بلوغه.
از وقتی اینو فهمیدم
کمتر ناامید شدم.
چون دیگه
منتظر کسی نیستم
که نجاتم بده.
فقط
هر روز
یکم
خودم رو
نگه میدارم