یه زمانی فکر میکردم
باید همهچیز رو بفهمم
تا آدم خوبی باشم.
باید همه رو درک کنم.
باید همه رو تحمل کنم.
اشتباه میکردم.
فهمیدن
با پذیرفتن
فرق داره.
من میتونم بفهمم
چرا کسی اینطوره،
ولی هنوز
انتخاب کنم
کنارش نباشم.
این بیرحمی نیست.
این
مراقبته.
از خودم
بعضیها فکر میکنن
آدمها عوض میشن.
من فکر میکنم
آدمها
دقیقتر میشن.
کمتر توضیح میدن.
کمتر انرژی میذارن.
کمتر خودشون رو خرج میکنن.
نه از روی بیاحساسی،
از روی فهم.
من دیگه
برای همه در دسترس نیستم.
نه چون خاص شدم،
چون فهمیدم
کجاها
خودم رو
گم میکنم.
این عوض شدن نیست.
این
انتخابه
یه جایی توی زندگی
میفهمی
که قراره خودت
خودت رو جمع کنی.
نه با حرفهای قشنگ.
نه با امید الکی.
با واقعیت.
اینکه شاید
هیچکس نیاد دستت رو بگیره.
و این
ترسناک نیست.
این
بلوغه.
از وقتی اینو فهمیدم
کمتر ناامید شدم.
چون دیگه
منتظر کسی نیستم
که نجاتم بده.
فقط
هر روز
یکم
خودم رو
نگه میدارم
این یکی قراره آرومتر باشه.
نه دردناک، نه شعاری.
فقط راست.
یه جایی توی زندگی
میرسی به نقطهای که
دیگه حوصله توضیح دادن نداری.
نه اینکه چیزی برای گفتن نباشه،
فقط خستهای
از اینکه مدام ثابت کنی
«حق داری» اینجوری باشی.
حق داری
خسته باشی.
حق داری
همه جوابها رو نداشته باشی.
من اینجا نیستم
که قانعت کنم.
اینجا هستم
که بگم
لازم نیست همیشه
دفاع کنی از خودت
هیچکس قبل از شروع یک زندگی جدید
بهت نمیگه که سختترین بخشش
تنهاییِ بعدشه.نه اون تنهاییِ شلوغ.
اون که آدمها دور و برتن.اون تنهاییای که
وسط روز میاد،وقتی همهچیز «عادی» به نظر میاد.من اینجا نیستم
که بگم همهچیز درست میشه.اینجا هستم که بگم اگه درست نشد،
تو خراب نیستی.بعضی وقتها
زندگی فقط ازت میخواد دوام بیاری.نه بیشتر .
سلام...
اين اولين باره كه صداى خودم رو
نه براى كسى،
بلكه براى خودم ضبط مى كنم.
من قراره اينجا قوى بودن رو آموزش ندم، جون خودم هميشه قوى نيستم.
قراره از دوام آوردن بكَم.
از روزهايى كه فقط بيدار مى شى،
كارت رومى كنى،
حرف مى زنى،
ولى يه جيزى ته دلت خاليه.
اين پادكست براى آدم هايى نيست كه جواب همه جيز رو دارن.
براى اوناييه كه
هنوز سؤال دارن
ولى ادامه مى دن